اگر ادبیات سیاست خارجی نامزدهای ریاست جمهوری را بررسی کنیم درمییابیم که برخی به دنبال سازش با آمریکا و غرب هستند تا از این طریق مشکلات اقتصادی جامعه که در پس تحریمها شکل گرفته، را حل کنند اما برخی نیز با ادامه راه مقاومت موافقند.
حال کدام نظریه درست است؟ آیا با طرح سازش مشکلات اقتصادی و تحریمها پایان میپذیرند؟ آیا مقاومت جواب میدهد؟ تجربه استفاده از این دو طرح چه چیزی را نشان میدهد؟
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، رؤسای جمهور با دیدگاههای مخالف بر سر کار آمدند و هر کدام سیاست خاص خود را پیش رو گرفتند؛ و مردم سیاستهای مختلف را تجربه کردند.
حال برای پاسخ با این سؤال که" سیاست سازش بهتر جواب داده یا سیاست مقاومت" نگاهی کوتاه به نتایج این دو سیاست میکنیم.
سیاست سازش
اوج اعمال این سیاست در دوران اصلاحات بود؛ زمانی که خاتمی با مطرح کردن ایده "گفتوگوی تمدنها" راه را برای گفتوگو با غرب و آمریکا فراهم ساخت.
موضوع هستهای کشورمان در سال 81 با مصاحبهای که یکی از اعضای منافقین در واشنگتن انجام داد، مطرح شد که آنها ادعا کردند که ایران یک سری فعالیتهای مخفی دارد؛ که از آنجا در واقع این موضوع به عنوان یک موضوع مهم در عرصه سیاست خارجی ایران مطرح شد.
حدود یکسال بعد اروپاییها نامهای را به وزیر خارجه ایران نوشتند و از وی در خواست کردند که ایران پروتکل الحاقی را بپذیرد و همه فعالیتهای هستهای خود را تعلیق کند که در 15 مرداد 82 وزرای خارجه انگلیس، آلمان و فرانسه این کار را انجام دادند و در همین مقطع ایران دو کار انجام داد؛ نخست، نگاه مثبت را در این مورد اعلام کردیم و پروتکل را توسط رئیسجمهور وقت پذیرفتیم و سپس برای مذاکره با آژانس اعلام آمادگی کردیم.
در 21 شهریور 82 یعنی 18 روز پس از اینکه ایران یک رویکرد تعاملی نشان داد؛ این سه کشور اروپایی نخستین قطعنامه علیه فعالیتهای هستهای ایران را به شورای حکام آژانس ارائه کردند و درآن جلسه با اجماع به تصویب رسید.
در نهایت ایران مجبور شد توافق سعدآباد را بپذیرد. توجیه مذاکرهکنندگان برای مذاکره با این سه کشور اروپایی و امضای توافقنامه سعدآباد این بود؛ نخست؛ ما می خواستیم کشور را از خطر ورود پرونده ایران به شورای امنیت برهانیم و دیگر اینکه نمیخواستیم مواردی که در قطعنامه شورای حکام بود را بپذیریم بلکه میخواستیم که موارد کمتر را بپذیریم چون مواردی که در شورای حکام بود بیشتر بود و ما نباید به آنها تن بدهیم و بر این اساس وارد گفتوگوها شدیم.
ایران با این تعهد همه تکالیف مربوط به همه معاهدات عدم اشاعه را پذیرفت بدون اینکه از حقوق آن برخوردار باشد و متعهد شد که پروتکل الحاقی را امضا کند و همچنین متعهد شد که فرآیند تسریع پروتکل الحاقی را آغاز کند و متعهد به تعلیق همه فعالیت های غنی سازی موارد آژانس شدیم.
حال سؤال اینجاست، ما خودمان به عین آوردیم که تعلیق همه فعالیتهای غنیسازی بر اساس تأیید آژانس خواهد بود و آژانس هم تأیید انجام داده و در واقع اگر میخواستیم تعلیق را انجام دهیم با آژانس طرف میشویم چرا رفتیم با سه کشور اروپایی طرف شدیم؟
در دو هفته بعد از توافق سعدآباد، مقام معظم رهبری دردیداری که با کارگزاران داشتند، فرمودند «اگر قرار باشد دشمنان و مراکز قدرت، زیادهخواهی کنند و سنگر به سنگر جلو بیایند و ما هم عقبنشینی کنیم این شیوه تسلیم به هیچ وجه درست نیست و اجازه چنین کاری هم داده نخواهد شد.» این دقیقاً نتیجه پنج ساعت توافق سعدآباد است.
ما اگر بخواهیم تعلیق کنیم عملاً به این معنا خواهد بود که بازرسان آژانس باید بیایند و همه مراکز را پلمپ کنند و برای اینکه پلمپ انجام شود ما باید مراکز قطعهسازی خود را در سراسر ایران به آژانس نشان دهیم و این کاری است که مثلاً شاید اگر چند سال دستگاههای جاسوسی تلاش میکردند، موفق نمیشدند و ما آن را دو دستی تقدیم آنها کردیم.
پس از پذیرش توافقات سعدآباد، در چهارم اسفند ماه 1382 ماجرای توافق بروکسل مطرح شد؛ در این توافقنامه ایران متعهد شد ساخت و آزمایش سانتریفیوژهای مورد نیاز برای غنیسازی و اقدام به ساخت قطعات یدکی سانتریفیوژهای موجود در آن زمان را نیز تعلیق کند. 19 روز پس از امضای توافقنامه بروکسل، سومین قطعنامه را این سه کشور اروپایی به شورای حکام برده و تصویب کردند، یعنی حداقل مذاکرهکنندگان در توافق بروکسل از آنها نپرسیدند که سه کشور اروپایی که با شما توافق کردیم حداقل شما در شورای حکام و در قطعنامهای که میخواهند علیه ایران صادر کنند رأی ندهید یاحداقل شما بانی قطعنامه نباشید ولی هیچ کدام از این کارها انجام نمیشود و آنها متعهد نمیشوند.
نکته جالب اینجاست که بهرغم آنکه ایران عضو شورای حکام بود قطعنامهای در شورای حکام صادر شد و این قطعنامه با اجماع به تصویب رسید! و وقتی که بررسی میکنیم که چطور شد که ایران عضو این شورا بود و علیه خودمان رأی داد! میبینیم که به نماینده ایران گفتند از جلسه بیرون برود، [شما باید بیرون بروید تا قطعنامه با اجماع تصویب شود]رویه آژانس این است که شورای حکام باید با اجماع تصویب شود اگر آن نماینده آن کشور باشید و رأی غیر موافق بدهد رویه آژانس دچار اختلال میشود، و بر ادعاهای غربیها مبنی بر اینکه جامعه بینالمللی نسبت به فعالیتهای هستهای ایران ابراز نگرانی میکنند، مسئولان وقت یک مهر تأیید زدند.
در 6 آبان 83 ، مقام معظم رهبری پنج موضوع را مطرح کردند، ایشان اظهار داشتند: غربیها میگویند که شما باید غنیسازی را تعلیق بلندمدت کنید چرا؟ به چه دلیل؟ چه ربطی بین شفافسازی یا تعلیق یا توقف غنیسازی است؟ اینها با هم چه ارتباطی دارند؟ با این زیادهگوییها و حرفهای دوران استعمار مگر میشود ملتی را از حق و حقوق و خواسته خود محروم کرد؟ طرفهای مذاکرهکننده بدانند ملت ایران زنده است و ملت زنده اهل منطق، حرکت، تعامل و دفاع است.
سیاست مقاومت
سیاست مقاومت با روی کار آمدن دولت نهم مطرح شد و روز به روز بر قوت آن افزوده شد؛ غربیها در ابتدا گمان میکردند این سیاست تنها شعاری بیش نیست و پس از مدتی که فشارهای بینالمللی بر ایران قوت گرفت ایرانیها باز هم مجبور به پذیرش سیاست سازش خواهند بود.
دولت نهم پس از روی کار آمدن اعلام کرد؛ تعلیق داوطلبانه غنیسازی به پایان رسیده است و با فک پلمب، فعالیتهای UCF اصفهان را تحت نظارت آژانس ادامه میدهد. همچنین ایران در ژانویه 2006میلادی در حضور بازرسان آژانس بینالمللی انرژی هستهای تأسیسات مجتمع تحقیقاتی هستهای نطنز را نیز فک پلمب کرد، اما شورای امنیت در مارس همان سال به ایران یک ماه فرصت داد تا فعالیتهای هستهای خود را متوقف کند؛ اما ایران در برابر این خواستهها مقاومت کرد.
در همین حین که غربیها گمان میکردند با فشارهای روزافزون دولت ایران عقبنشینی خواهد کرد، در آوریل سال 2006 میلادی رسانههای دنیا خبری منتشر کردند مبنی بر اینکه "ایران موفق به غنیسازی اورانیوم به میزان 3?5 درصد شدهاست" که این خود شوکی در جامعه بینالمللی بود که البته مقامات غربی ابتدا سعی کردند این را بلوف سیاسی ایران بنامند تا از فشارهای تحریم رهایی پیدا کند که با ارائه مستندات ایران کذببودن این ادعاها نیز اثبات شد.
باوجود موفقیتهای روز افزون دانشمندان ایرانی همچنان غرب و آمریکا بر مواضع ضد ایرانی خود تکیه کرده؛ در این زمان هم بر تحریمها افزوده و هم حداقل خواستههای خود را افزایش میدادند تا از این طریق مقاومت مردم ایران را درهم شکنند.
برای مثال پس از چند سال مقاومت غربیها در نشست بغداد ذرهای از مواضع خود عقبنشینی نکردند و توقف غنیسازی هستهای، تعطیلی فردو را خواستار شدند و از طرف دیگر تحریمهای همهجانبه علیه ایران را نیز تصویب کردند.
اما باز هم ایران مقاومت نشان داد تا کمر غربی بالاخره خم شد و این کوتاهآمدن در برابر خواستههای ایران در آلماتی1 به صورت واضح نمود پیدا کرد.
* تغییر خواسته خود یعنی توقف غنیسازی هستهای راکه در مذاکرات بغداد خواسته بودند را به حالت تعلیق درآوردند
* تعطیلی فردو، به کاهش آمادگی فردو رسید
* انتقال مواد 20 درصد به تبدیل به اکسید که یا در خارج تولید شود یا به پنج درصد در داخل تبدیل شود.
نکته حائز اهمیت این است که غربیها حتی در زمانی که ایران با تمام وجود با آنان همکاری میکرد نهتنها چنین مواضعی نمیگرفتند حتی فشار خود بر ایران را نیز افزایش میدادند.
[در ژانویه سال 2002 میلادی جرج بوش، رئیس جمهور آمریکا در گزارش سالیانه خود به مجلسین و ملت آمریکا برای نخستین بار از اصطلاح «محور شرارت» استفاده کرد و سه کشور عراق، ایران و کره شمالی را اجزای اصلی این محور نامید.]
نگاه غربیها به رأی مردم ایران برای انتخاب سیاست
اگر نگاهی به سیاستهای نامزدهای ریاست جمهوری بیندازیم؛ نگرش آنان درباره سازش و مقاومت در شعارهایشان نمود پیدا میکند.
غربیها که با توجه ویژهای به نتایج انتخابات ریاست جمهوری ایران مینگرند؛ به طور حتم سیاست خود را بر نتایج آرای مردمی در ایران بنا خواهند کرد.
حال اگر مردم به سیاست "سازش" و یا "مقاومت" رأی دهند؛ چه نتایجی در پی خواهد داشت؟
اگر نتایج انتخابات طوری رقم بخورد که سیاست مقاومت رأی آورد؛ رویه فعلی ادامه خواهد یافت و فشار و تحریم وجود خواهد داشت که با توجه به ایده مقاومتی، نتایجی مطلوبی در بلندمدت کسب خواهد شد.
اما اگر سیاست سازش رأی آورد؛ به طور حتم سیاست تحریم و فشار بیش از پیش خواهد شد.
با توجه به مطالب فوق میتوان دریافت تجربه نشان داده است که هرگاه مردم ایران در قبال خواستههای غربیها سر فرود آوردند، فشار بیشتری بر آنان تحمیل شده است.
اگر سیاست سازش در ایران رأی آورد بدین معنی است که مردم از سیاست مقاومت خسته شدهاند و در برابر تحریمها کم آوردهاند و نهتنها فشار، کمتر نمیشود بلکه برحجم آن نیز افزوده خواهد شد. حال نوبت غربیهاست که نتایج مطلوب خود را از بازی با ایرانیهای خسته، کسب و مواضع خود را تحمیل کنند.
حال باید از طرفداران سیاست سازش پرسید؛ آیا هنوز هم بر این باورند که این سیاست موجب رفاه حال مردم خواهد شد و تحریمها را کاهش خواهد داد و یا بازهم بر این سیاست تکیه کرده و حقوق مردم ایران را نادیده میگیرند؟